- مدفون شدن
- به خاک سپرده شدن در گور نهاده شدن، نهانیده شدن: زیر خاک زیر خاکیدن دفن شدن جسد در گور نهاده شدن، پنهان شدن گنجینه و غیره
معنی مدفون شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به خاک سپردن
در پناه بودن در زنهار بودن در زنهار بودن، امن شدن
ستردن شمیدن تیبیدن . دهشت زده شدن حیران شدن، بیهوش شدن: میشدم بی خویش و مدهوش و خراب تا بیفتادم ز تعجیل و شتاب. (مثنوی)
به خاک سپردن، نهان کردن: زیر خاک زیر خاک کردن در گور نهادن جسد: بعد ازان درمان چشمش چون کنم زنده خود را زین مگر مدفون کنم. (مثنوی)، در زیر خاک پنهان کردن گنجینه و غیره: خزانه لالی و جواهر غیب را در این دریا مدفون کرده
ور افتادن بر افتادن، کهنه شدن، ناپدید شدن، دیوانه شدن کهنه شدن، بی رونق شدن فرسوده شدن، ناپدید شدن، دیوانه شدن
برکشیده شدن، گره گشوده شدن، از میان رفتن یکسو شدن بالاکشیدن ارتفاع یافتن: کارگر گوز مرفوع شد و جانب اعادی مکسور گشت، برطرف شدن رفع شدن، رفع اشکال شدن، حرکت رفع (ضمه با تنوین یا بی تنوین) گرفتن حرف آخر کلمه
مانیسته شدن باشید گشتن ماندگاه شدن زیستگاه شدن محل سکونت شدن: وانحاء مملکت که بخطوات اقدام جائره خراب و بائر گشته بود بیمن اعتنا و استعمار او معمور و مسکون شده
نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن، مطعون گردیدن (گشتن)، نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن: در آنچه نقل محض است تحریف و تغییری افتاده بود پیش اصحاب صناعت بقلت بضاعت مطعون نگردم
ابتدا شدن عنوان شدن، دارای حیثیت و نام و نشان شدن
در فتنه افتادن، عاشق شدن شیفته گشتن
نزدیک شدن پیوستن
دروغگو خوانده شدن: (و بنزدیک ارباب براعت بزبان شناعت ملسون نشوم) (المعجم. چا. دانشگاه 20)، توضیح مرحوم بهار} ملسون {را در عبارت فوق از ماده لسان و بمعنی زبانزد گرفته (سبک شناسی 30: 2) ولی این معنی در عربی نیامده و در حاشیه المعجم همان صفحه بمعنی دروغ گو و زبان بریده یاد شده است
مصون گشتن پاسته گشتن پا ساده شدن محفوظ شدن
تفویض شدن واگذار گردیدن
رنگین شدن، رنگارنگ شدن